خاطرات من

همراه با مخلفات !

خاطرات من

همراه با مخلفات !

زندگی با ایده های بزرگ !

 

امروز هم روز معمولی اما خسته کننده و کسل کننده بود. تو مدرسه امتحانی نداشتیم ; چون سه شنبه ها به خاطر اینکه سه روز سبحی  صبحی میشیم و دوشنبه هم وقت خوندن نداریم. بعد از مدرسه اومدم خونه. یه سر رفتم کافی نت و دوباره اومدم. با بابام غذارو جاتون خالی زدیم و کلی سیر و سنگین شدیم. بعد از غذا رفتم که مثلاً یه چرت نیم ساعته بزنم و بعدش شیمی بخونم ; چون فردا امتحان شیمی داریم. موبایلمم توی جیبم بود و روی حالت ویربه ویبره بود. دیگه رفتم خوابیدم و رفتم که رفتم. تا ساعت ۶.۳۰ خوابیدم , هی بقیه صدام می کردن که بیدارشو چقذه می خوابی؟! . مگه میشد بیدار بشم ؟! اصلاً انگار یکی منو گرفته بود نمی گذاشت بیدار بشم. خلاصه بیدار شدم و رفتم آشپزخونه یه چیز خوردم , اومدم تو اتاق که یه دفعه یاد موبایلم افتادم ! ای بابا ! رفتم از جیبم در آوردم , ۳ تا MissCall داشتم که هر سه تا هم واسه ~ بود !!! حسابی حالم گرفته شد ; هر سه تا هم از باجه تلفن بود . بعدش رفتم شیمی بخونم , هی بخودم لعنت می فرستادم که چرا گوشیمو در نیاوردم از جیبم و از حالت ویبره خارج نکردم ! . خلاسه خلاصه تو این افکار یه کم شیمی می خوندم و یه کم تو فکر تماس های نا موفق ( حال کردی ! فارسی را پاس داشتم ) بودم , که دیدم گوشیم زنگ زد. آره خودش بود . سریع گوشیرو برداشتم و بخاطر ظهر ازش معذرت خواستم. بعد از اون هم دوباره زنگ زد و باهام صحبت کرد , البته زیاد طولش نمی دم و نمیده. انگار جبران اون سه تا Miss call رو داشت می کرد. بعد از اینکه یه کم ( یه کم کمتر از یه کم ) شیمی خوندم , یه سر زدم بیرون. اومدم کافی نت. تو کافی نت با یک گرافیست که مشتریمون بود و برای پرینت یه سری از کاراش اومده بود , ملاقات کردم. جوان خوشتیپی بود. اصولاً همه ی گرافیست ها خوشتیپ هستن !‌‌ ( تظاهر نباشه ! ) . یه کم با همدیگه در مورد کار گرافیستی و پوستر سازی و طراحی وب و اینا صحبت کردیم . البته با اینکه نرم افزار های طراحی رو روشون تسلط داشت ولی با نرم افراز افزارهای طراحی وب کار نکرده بود ; که این خودش زمینه همکاری با من و اونو فراهم می آورد. امیدوارم بتونم باهاش همکاری داشته باشم تو سایت جدیدم. البته اونم خیلی از همکاری با من اظهار علاقه می کرد p-: . الان هم که تو کافی نت هستم , دارم مثل همیشه خاطراتمو می نیویسم ; اصلاً نمی دونم که بمن گفته این کارو بکنم !؟ ولی خوب این هم یه جور علاقه است . درسته ؟!‌ D-:

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد