از امروز تا امروز

 

باز هم مثل همیشه اما یکم بهتر . امروز روز نسبتاً خوبی بود و همه چیز بر وفق مراد برقی  مراد پیش می رفت. با این که خیلی کم برای امتحان شیمی خونده بودم ولی با یه کم شور و مشورت بالاخره ذور ذوری ۷ از ۱۰ گرفتم. بعد از اون هم اومدم خونه یه چرت خوابیدم که خیلی حال داد و نشاط آور بید بود. غروب رفتم نونوایی ( بخوانید نانوایی ) یه ۵ تا نون ( بخوانید نان ) گرفتم. خیلی وقت بود نرفته بودم حس مزخرفی داشتم P-: بعدش رفتم حموم حسابی خودم را شسیدم شستم. بعدش دیدم ~ زنگ زد. نمی خواستم برم کافی نت اما بخاطر اینکه زنگ زد زدم بیرون آخر هم ندیدمش D-: بعد اومدم کافی نت. الان هم که دارم خاطراتمو می نیویسم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده نه در اینجا و نه در نونوایی ( بخوانید نانوایی‌ ) و نه هیچ ! امروز هم خیلی روز عادی ای بود. اصلاً نمی خواستم امروز خاطره بنویسم ولی دیگه نوشتم دیگه !

- بله بالاخره !